روضه گنه کارانِ امیدوار
حسین جان سر افکنده ام چون حر،مرا بپذیر و بر گناه فراوانم خرده مگیر،ای شاه قلوب که نامت نقش دلهاست،آنچه در دل سیاه من نور امید می تاباند و افسردگیم را به مشتاقی تبدیل می کند،قصه تو با غلام سیه روی است،آیا می شود؟ ،حسین جان تویی آن باب الهی که هیچ گاه بر بنده گنه کار بسته نیست و آن روی رحمت که هیچ گاه چشمه عنایتش دور از جان و دلهای خسته نیست.
حسین جان،چرا حلاوت نامت را پیوسته نچشم که مرا....
+ نوشته شده در سه شنبه سی ام آبان ۱۳۹۱ ساعت 0:6 توسط الیاس ملکی- شاندرمن
|
پروردگارا !